فرو ارامیدن

لغت نامه دهخدا

( فروآرامیدن ) فروآرامیدن. [ ف ُ دَ ] ( مص مرکب ) آرام گرفتن. ساکت شدن. از حرکت بازایستادن : اندرحرکت آید لکن زود فروآرامد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

( فرو آرامیدن ) آرام گرفتن . ساکت شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم