دانشنامه اسلامی
این رساله حضرت علاّمه در مجموعه رسائل توحیدى، به بحث اسما و صفات الهى اختصاص دارد. این رساله در 6 فصل و در دهه سوم ماه محرم 1361 قمرى در تبریز نوشته شده است. موضوع این رساله اسماء الله تعالى مى باشد که مقصود بیان تعیناتى است که از هستى مطلق و حضرت واجب تعالى ظهور مى کند.
بحث از اسما و صفات الهى از محورى ترین مباحث عرفانى است؛ چه، به قول حکیم سبزوارى در شرح دعاى جوشن کبیر، علم به اسما، علم به همه هستى است و عرفان را در این ساحت باید شناخت؛ زیرا در این مکتب، هم خلقت از ساحت اسم و صفت مایه مى گیرد و آغاز مى شود و هم معرفت، سرانجام به ساحت اسم و صفت منتهى مى شود.
حضرت علاّمه اگر چه تفصیل موضوع اسما و صفات را به «مطوّلات کتب قوم» احاله مى دهد، در همین رساله موجز نیز روح دریا گونه اش به موج نشسته و در بیان لطایف حکمى عرفانى اسماى الهى غوغا کرده است. وى پس از طرح مباحث اصلى و تقسیمات گوناگونى که براى اسما و صفات الهى کرده و براى هر یک از این مباحث، به دلالت کتاب و سنّت و حدیث و روایت پرداخته و داد معنا در این باره داده و جدولى جامع و کامل بر اساس حروف الفبا براى اسماى الهى تنظیم فرموده و یکى یکى این اسما را در قرآن برشمرده و آیات مربوط به آن را ذکر کرده است و...، در مبحث چهارم کتاب «به حیثیّات اسماى الهى» پرداخته و ترتّب این اسما را به نحوى بسیار دلنشین و دلپذیر و با دقّت و حوصله اى کم نظیر توضیح داده است.
علامه در ترتّب اسماى الهى و معانى دقیق هر یک از این اسما پس از مقدّمه اى کوتاه چنین مى نگارد: خداوند سبحان از آن جهت که شریک، همسر و فرزندى ندارد، و از آن جهت که همه نام هایش یک مصداق دارد که همان ذات مقدّس او است، گرچه مفاهیمشان گوناگون است، «واحد» شمرده مى شود، و از آن جهت که ذات او، به خود و براى خود و در همه حالات، ثبوت دارد، «حق» است، و از جهت حضور ذاتش و روشن بودن آن براى خودش و حضور دیگر موجودات نزد او، «عالم» و «علیم» است و خداوند علیم، از آن جهت که نزد همه جهاتِ ذاتِ معلوم، وجود دارد، «محیط» است و از آن جهت که در آن جا حضور دارد، «شهید» به شمار مى رود، و اگر به نهان منسوب شود، «علاّم الغیوب» است، و اگر به نهان و آشکار، هر دو نسبت داده شود، «عالم الغیب و الشهادة» است، و اگر نسبت او با دیدنى ها ملاحظه شود، «بصیر» است، و اگر با شنیدنى ها ملاحظه شود، «سمیع» خواهد بود، و از جهت نگه دارى و تحفّظش بر آن چه مشاهده مى کند، «حفیظ» است، و خداوند علیم، از آن جهت که همه معلومات را به شمار مى آورد، «حسیب» است، و از آن جهت که از دقیق ترین امور آگاه است، «خبیر» شمرده مى شود، و از جهت استحکام معلوماتش، «حکیم» است، و خداوند متعالى، از آن جهت که مبدأ دیگران است (یعنى ذات او عین هستى و صرف هستى است، و هر چه غیر او فرض شود، از او آغاز شده و به او مى انجامد)، «قادر» و «قدیر» است، و قادر از آن جهت که بدون اقتضا یا الزامى از سوى دیگرى، افاضه وجود مى کند، «رحمان» خواهد بود، و از آن جهت که ذات دیگران را مى آفریند، «بارى» است، و از آن جهت که با آفرینش خود، میان خلق ذات و اجزاى ذات، جمع مى کند، «خالق» است، و از جهت رحمت خاصّش که همان سعادت است، «رحیم» شمرده مى شود، و رحیم از آن جهت که هر شىء ریز و خُردى را آفریده، «لطیف» است، و از آن جهت که رحیم و لطیف است، «رؤوف» به شمار مى رود، و از آن جهت که آن چه را رحمتش، به آن تعلّق گرفته، دوست مى دارد، «ودود» است، و از آن جهت که در رساندن رحمتش، انتظار پاداش ندارد، «کریم» است، و کریم، از آن جهت که ستایشگرش را پاداش نیکو مى دهد، «شاکر» و «شکور» شمرده مى شود، و از آن جهت که بدى کننده به خود را زود کیفر نمى دهد، «حلیم» است، و از آن جهت که موانع را از سر راهِ رحمتش برمى دارد، به اعتبارى «عَفُوّ» و به اعتبار دیگر، «غفور» است، و از آن جهت که گناه کار را پس از بازگشت به او، مى پذیرد و طرد نمى کند، «توّاب» و «قابل التّوب» است، و از آن جهت که در خواست دیگران را پاسخ مى دهد، «مجیب» به شمار مى رود، و تواناى آفریننده، از آن جهت که هر چه موجود ممکن دارد، براى او، و او همراه با آن است، «محیط» است، و محیط از جهت نزدیک بودنش، «قریب» شمرده مى شود، و از آن جهت که او بر همه احاطه دارد و چیزى از او تهى نیست، «اوّل» است که هر چیز از او آغاز شود، و «آخر» است که هر چیز بدو پایان پذیرد، و «ظاهر» است که هر شیئى به واسطه او آشکار شود و «باطن» است که هر شیئى به او قوام یابد، و قادرِ خالقِ محیط، از آن جهت که هر گونه مقاومت متصوّر را در هم مى شکند و موجود تحت احاطه و متعلّق قدرتش را مستهلک مى کند و قدرت او در آن چه به آن تعلّق گرفته است، باطل نمى شود، و قدرت و احاطه اش تزلزلى نمى یابد، «غالب»، «قاهر»، «قوىّ» و «متین» است؛ هر کدام به اعتبارى، و موجودى که چنین است، اگر شىء با حقارتى که دارد، به او منسوب شود، «عظیم» و «کبیر» خواهد بود، و اگر با توجّه به دنائت و پستى اش به او انتساب یابد، «علىّ»، «اعلا» و «متعالى» است، و اگر توهّم مقاومت از ناحیه متعلّق قدرت، و اعمال قدرت و احاطه از طرف او شود، «مقتدر» است، و اگر کیفر دادن نیز به آن افزوده شود، «ذوانتقام» است، و کسى که تمام این اوصاف را دارد، «مجید» خواهد بود، و اگر چنین وصفى براى ذاتش بکار رود، «متکبّر» است، و اگر قادر خالق رحمان، از آن جهت که هر چیزى را با رحمتش به کمالش مى رساند، ملاحظه شود: «ربّ» خواهد بود.
و ربّ، از آن جهت که عدم را شکافته و هستى را از دل آن بیرون مى آورد، «فاطر» است، و از آن جهت که امر او، شگفت ترین امور است، «بدیع» شمرده مى شود، آن گاه او «فالق الحبّ و النَّوى و فالق الاصباح» (اصباح سپیده دم صبح) است و این ها از نام هاى خاصّ اویند، و از آن جهت که هراس از تاریکى هاى عدم و هر کمبود و خطرى را ایمنى مى بخشد، «مؤمن» است، و از آن جهت که به آن چه مى آفریند، آسیب نمى رساند، «سلام» است، و از آن جهت که آن چه افاضه مى کند، هدیه اى بى چشمداشت است، «وهّاب» به شمار مى رود، و از آن جهت که پس از به وجود آوردن وجودات، آن چه را که مایه استمرار بقایشان مى شود، مى آفریند، «رزّاق» است، و از آن جهت که بخشش او، کمبودى را در او پدید نمى آورد، «واسع» است، و از آن جهت که براى بخشش هایش زمان تعیین کرده، «مُقیت» است، و از آن جهت که بزرگ ترین ستایش براى او، همان رحمتى است که افاضه مى کند، «حمید» خواهد بود، و از آن جهت که هر شکسته اى را ترمیم، و هر کمبودى را در مخلوقاتش پر مى کند، «جبّار» است، و از آن جهت که هر مغلوبى را یارى مى دهد، «نصیر» است، و از آن جهت که متولّى امور مخلوقى است که نه مالکِ سود و زیان خویش است و نه مرگ و زندگى و بعثتش به دست او است، «ولىّ»، «مولا» و «وکیل» است؛ هر کدام از یک جهت، و از آن جهت که حیات آفرین است، «محیى» شمرده مى شود، و از آن جهت که نقش آفرین است، «مصوّر» است، و از آن جهت که همه این ها، احسانى از او است، «بّر» به شمار مى رود، و از آن جهت که ظهور هر چه در هستى است، به او تعلّق دارد، «نور» و سپس «مبین» است، و از آن جهت که همه چیز براى او است و او آن ها را تدبیر مى کند، «مَلِک» و «ذوالعرش» است، و از آن جهت که هر چه پیش دیگران است، نزد او است؛ ولى هر چه نزد او قرارداد، پیش دیگران نیست، «عزیز» است، و از آن جهت که نیازى به هیچ شیئى ندارد، «غنىّ» خواهد بود، و از آن جهت که یگانه پروردگار، پادشاه و صاحب سریر فرمانروایى است، «احکم الحاکمین» و «خیر الفاصلین و الحاکمین و الفاتحین» به شمار مى رود، و از آن جهت که بى نیاز است و موجودات تحت تدبیر او در نیازهاى خود، به او روى مى آورند، «صمد» است، و پروردگار، از آن جهت که با توجّه خلق به او، عبادت مى شود، «الاه» است.