درنگ اوریدن

لغت نامه دهخدا

( درنگ آوریدن ) درنگ آوریدن. [ دِ رَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ آوردن. دست به دست کردن. به تأخیر و تعویق انداختن. || عمر کردن. دیر زیستن :
درنگ آوریدی تو از کاهلی
سبب پیری آمد وگر بددلی.فردوسی.رجوع به درنگ آوردن شود.

فرهنگ فارسی

( درنگ آوریدن ) درنگ آوردن دست به دست کردن به تاخیر و تعویق انداختن عمر کردن دیر زیستن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال چای فال چای فال تک نیت فال تک نیت