حفص اموی

لغت نامه دهخدا

حفص اموی. [ ح َ ص ِ اُ م َ ] ( اِخ ) ( مولا بنی امیه ) شاعری از شعرای دولت امویان است چندان زنده بماند تا دولت بنی عباس بیافت و بعبداﷲبن علی پیوست و از او امان خواست. پس وی از مخضرمین دو دولت باشد. او با کثیربن عبدالرحمن ( معروف به کثیر عزه شاعر ) آمیزش داشت. و شعر او از وی روایت میکرد و بنی هاشم را بسیار هجو میگفت ، عبداﷲبن علی او را بخواست و بروی دست نیافت. آنگاه حفص نزد وی بیامد و امان بخواست و گفت : من پناهنده به امیرم. عبداﷲ گفت : تو که باشی ؟ گفت حفص اموی. عبداﷲ گفت : تو هجو کننده بنی هاشم باشی گفت : خدا امیر را گرامی بدارد منم که میگویم :
و کانت امیة فی ملکها
ثجور و تکثر عدواتها
فلما رای اﷲ ان قدطغت
و لم یحمل الناس طغیانها
رماها بسفاح آل الرسول
فجذ بکفیه أعیانها
ولو آمنت قبل وقع العذاب
فقد یقبل اﷲ ایمانها.
چون انشاد اشعار پایان یافت عبداﷲ او را گفت : بنشین وی بنشست و در پیش روی عبداﷲ ناهار خورد. عبداﷲ خادم خود بخواست و در گوش او چیزی گفت. حفص را بیم بگرفت و گفت : ای امیر! بتو و طعام تو پناه جستم و عرب بکمتر از این خونها ببخشد. عبداﷲگفت : آنچه گمان برده ای نیست. آنگاه خادم ، وی را پانصد دینار بیاورد. عبداﷲ، حفص را گفت : این مال بگیر واز ما مبر. و دوری که از ما گرفته ای بنزدیکی مبدل ساز. رجوع به معجم الادباء شود.

فرهنگ فارسی

شاعری از شعرای دولت امویان است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال شمع فال شمع فال آرزو فال آرزو