حساب برانداختن

لغت نامه دهخدا

حساب برانداختن. [ ح ِ ب َ اَ ت َ] ( مص مرکب ) رأی زدن و صواب اندیشیدن :
حسابی که خاقان برانداختی
به فرمان او کار آن ساختی.نظامی ( از آنندراج ) ( ارمغان آصفی ).حسابی که باخود برانداختی
چنان نیست بازی غلط باختی.نظامی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

رای زدن و صواب اندیشیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم