لغت نامه دهخدا حرف راندن. [ح َ دَ ] ( مص مرکب ) سخن راندن. حرف زدن : وز هر طرفی که حرف راندی نقش همه در دو حرف ماندی.نظامی.و آنگهانی آن امیران را بخواندیک به یک تنها بهر یک حرف راند.مولوی.هم ز آتش زاده بودند آن خسان حرف میراندند از نار و دخان.مولوی.