سنبل

سنبل

گیاهی از خانواده سوسنی‌ها و از نوع تک‌لپه‌ای‌هاست که دارای گل‌های خوشه‌ای بنفش و کاسه و جامی رنگین می‌باشد. این گیاه به دلیل گل‌دهی زودهنگام و زیبایی، رنگ‌های جذاب و عطر دلپذیرش، مورد توجه قرار گرفته و به عنوان یکی از گیاهان زینتی با ارزش شناخته می‌شود. پیاز این گیاه معمولاً در گلدان‌ها کاشته می‌شود و بهترین نوع آن هلندی است. دیگر نام‌های این گیاه شامل زومبول، ارسیل، عرصیل، عیسلان، خزام، اوقنوطوس و اواقنثوس می‌باشد. همچنین نوع ایرانی، گونه‌ای از این گیاه است که گل‌های سفید رنگ دارد و به عنوان گیاه زینتی کشت می‌شود. از دیگر انواع آن می‌توان به نوع وحشی، نوع تر، خط جوانان، زلف خوبان و سنبل جبلی اشاره کرد. سنبل الطیب نیز از گونه‌های این گیاه است که ریشه‌اش به عنوان مدر، اشتها آور و معرق شناخته می‌شود. نوع کوهی یا نوع ختایی، همچنین به نام گل فرشته یا نوع رومی نیز شناخته می‌شود. سنبل الطیب یا زرد، گیاهی از خانواده صلیبیان است که به عنوان گیاه زمینی در باغ‌ها کشت می‌شود. دانه این گیاه که شبیه دانه قدومه است، در طب به کار می‌رود و به نام الیسون معروف است. نوع کوهی، نوع جبلی و هندی نیز از دیگر انواع این گیاه هستند که ریشه‌های افشان آن‌ها در درمان مشابه ریشه سنبل الطیب مورد استفاده قرار می‌گیرد.

لغت نامه دهخدا

سنبل. [ سُم ْ ب ُ ] ( ع اِ )خوشه ( جو، گندم و مانند آن ). ج، سنابل. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء )

فرهنگ معین

(سَ بَ ) (اِ. ) (عا. ) کار سرسری، سطحی.
(سُ بُ ) [ ع. ] (اِ. ) خوشه.
(سُ بُ ) (اِ. ) = زمبل. زمبول: گیاهی است از تیرة سوسنی ها دارای برگ های دراز و گل های خوشه ای به رنگ بنفش. پیاز آن را در گلدان می کارند.

فرهنگ عمید

کار سرسری و سردستی.
* سنبل کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] کاری را سرسری انجام دادن و از سر وا کردن.
۱. (زیست شناسی ) خوشۀ جو یا گندم، خوشه.
۲. (زیست شناسی ) گیاهی از تیرۀ سوسنی ها با برگ های دراز و گل های خوشه ای به رنگ بنفش.
۳. [مجاز] زلف معشوق.
* سنبل ختایی: (زیست شناسی ) گیاهی پایا از تیرۀ چتریان و معطر که عرق ریشه و دانه های آن در عطرسازی و تهیۀ شیرینی و شربت به کار می رود.
* سنبل رومی: (زیست شناسی ) گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز و ریشه و ساقۀ سخت که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، ناردین، نردین.

فرهنگ اسم ها

اسم: سنبل (دختر) (عربی، فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: sonbol) (فارسی: سنبل) (انگلیسی: sonbol)
معنی: نام گلی خوش بو، ( در گیاهی ) گلِ خوشه ای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید و زرد، گیاه همین گل، ( در قدیم ) ( به مجاز ) گیسو، زلف، گل خوشه ای بلند، به هم فشرده، و معطر به رنگهای قرمز، سفید، و زرد

فرهنگستان زبان و ادب

{Hyacinthus} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از سنبلیانِ پیازدار با گل های رنگی که در شرق مدیترانه به صورت خودرو می رویند و تا ایران و ترکمنستان گسترش دارند

دانشنامه آزاد فارسی

سُنْبُل (hyacinth)
گروهی از گیاهان دارای غدۀ زیرزمینی، از خانواده سوسنیان. این گیاهان بومی مناطق شرقی مدیترانه و افریقایـند. سنبل ایرانی، Hyacinthus orientalis، خوشۀ گلی استوانه ای شکل، معطر، بزرگ، و سفیدرنگ یا صورتی یا آبی دارد. گیاهان دیگری با نام سنبل باتلاقی (گل شپش، شپشه) از جنس Pedicularis، و خانواده گل میمون(Scrophulariaceae) نیز یافت می شوند که نُه گونۀ علفی غالباً رطوبت پسند و دایم از آن ها در ایران مشاهده می شوند. این گیاهان نیمه انگلی اند و برگ هایشان دارای تقسیمات شانه ای عمیق است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَنَابِلَ: خوشه های گندم (جمع سنبل وسنبل در اصل به معنای پوشاندن است، و اگر خوشه گندم را سنبل نامیدهاند، به این جهت بوده است که سنبل، دانههای گندم را در غلافهائی که دارد میپوشاند )
معنی سُنبُلَاتٍ: خوشه های گندم (جمع سنبله وسنبل در اصل به معنای پوشاندن است، و اگر خوشه گندم را سنبل نامیدهاند، به این جهت بوده است که سنبل، دانههای گندم را در غلافهائی که دارد میپوشاند )
معنی سُنبُلَةٍ: خوشه گندم (سنبله وسنبل در اصل به معنای پوشاندن است، و اگر خوشه گندم را سنبل نامیدهاند، به این جهت بوده است که سنبل، دانههای گندم را در غلافهائی که دارد میپوشاند )
تکرار در قرآن: ۵(بار)
خوشه.. جمع آن سنابل و سنبلات است مثل. سنبله برای مفرد و سنبل برای مطلق است.
سنبل
سنبل

جملاتی از کلمه سنبل

سنبل کده کرده ست گریبان سمن را مشکینه خط غالیه سایی که تو داری
سنبل زلف تو خط بر سنبل تر می‌کشد سرو قدت حلقه در گوش صنوبر می‌کشد
زان سنبل ابروش حیاتم با برگ و لطیف و اخضر آمد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم