جان گزیدن

لغت نامه دهخدا

جان گزیدن. [گ َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از هلاک ساختن. ( آنندراج ). هلاک کردن. ( بهار عجم ) ( از ارمغان آصفی ) :
هر آنکس که جانش به آهن گزم
همه جامه اش در سگاهن گزم. نظامی ( از آنندراج ).
جان گزیدن. [ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) جان را اختیار کردن. جان را بر چیز دیگر ترجیح دادن :
یا دوست گزین کمال یا جان
یک خانه دو میهمان نگنجد.کمال خجندی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

جانرا اختیار کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال چوب فال چوب فال راز فال راز فال تک نیت فال تک نیت