توجیه محال

لغت نامه دهخدا

توجیه محال. [ ت َ / تُو هَِ م ُ /م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا آنست که ازدواج ضدین و اجتماع نقیضین را صورت بندد، مثاله شعر:
در میان کسوت عباسیان رخسار او
روز عید اندر شب قدر است پیدا آمده.( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

نزد بلغا آنست که ازدواج ضدین و اجتماع نقیضین را صورت بندد ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم