تهی نشستن

لغت نامه دهخدا

تهی نشستن. [ت َ / ت ِ / ت ُ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) خالی نشستن. تنها ماندن. به مجاز محروم ماندن. در عزا نشستن. در فقدان نشستن : مردی دبیر بود اندر لشکر بهرام نام وی بزرگ دبیر. و بهرام او را از هرمز خواسته بود.بهرام را گفت : به جنگ شتاب مکن با دشمنان ، بهرام گفت : خاموش باش که مادر از تو تهی نشیناد. ترا دوات و قلم به کار آید جنگ چه دانی ؟ ( ترجمه طبری بلعمی ).

فرهنگ فارسی

خالی نشستن تنها ماندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال عشقی فال عشقی فال فرشتگان فال فرشتگان فال مارگاریتا فال مارگاریتا