ترازو گشتن

لغت نامه دهخدا

ترازو گشتن. [ ت َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) ترازو شدن :
نیم آگاه از زلف بلندش اینقدر دانم
که از دلها ترازو گشت مژگان رسای او.صائب ( از بهار عجم و آنندراج ).و رجوع به ترازو شدن شود.

فرهنگ فارسی

ترازو شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت