بریان گشتن

لغت نامه دهخدا

بریان گشتن. [ ب ِرْ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) بریان شدن. کباب شدن. برشته گشتن :
دلش نالان و چشمش زار و گریان
جگر از آتش غم گشته بریان.نظامی.و رجوع به بریان و بریان شدن شود.

فرهنگ فارسی

بریان شدن کباب شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم