باد فرنگ

لغت نامه دهخدا

باد فرنگ. [ دِ ف َ رَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوششی باشد بغایت سوزان و دردناک و رنگ آن بزردی مایل و صاحب این مرض بیشتر اوقات با حرارت و تب میباشد و علاج آن را به چیزهای سرد باید کرد. ( برهان ) ( آنندراج ).، بادفرنگ. [ ف َ رَ ] ( اِمرکب ) بازیچه اطفال است و آن چوب یا چرمی باشد که ریسمان بر آن بندند و در کشاکش آرند تا صدایی از آن ظاهر گردد. ( برهان ) ( آنندراج ). خراره ، چوبی باشد مدور که ریسمان بر آن بندند و در کشاکش آرند تا از آن صدا برآید و بفارسی بادفرنگ گویند. ( منتهی الارب ). بادآفراه. بادافراه. بادافره. بادفرنک. بادفر. بادفرا. بادبر. بادپر. فرفر. فرفروک. فرفره. بادفره. بادبرک.بادفرک. بادبره. بهنه. شیربانگ. گلگیس. پِل. پهنه. فرموک. گردنای. خذروف. دوّامه. و رجوع به باد شود.
بادفرنگ. [ ف ِ ن َ ] ( اِ مرکب ) در خراسان بادفراه را گویند. ( از برهان : بادفراه ). رجوع به بادآفراه ، بادافره ، بادافرا، بادفرا، بادفرنگ ، بادبر، بادپر، فرفر، فرفروک ، بادفر، بادفره ، بادفرک ، بادبره ، خذروف ، شیربانگ ، گلگیس ، پِل ، دوّامه ، بادفرک ، بادبره ، بهنه ، پهنه ، فرموک ، گردنای ، خراره ، فرفره شود.

فرهنگ فارسی

جوششی باشد بغایت سوزان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال مکعب فال مکعب فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ