باد امدن

لغت نامه دهخدا

( باد آمدن ) باد آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) وزیدن باد :
باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد.سعدی.مؤلف آنندراج ذیل این کلمه مصادری را که با باد ترکیب شود چون وزیدن ، دمیدن ، کردن ، جستن ، جهیدن ،دویدن ، پیچیدن ، و فروهشتن ، آورده و برای هر کدام شاهدی یاد کرده است ولی باید دانست که غالب مؤلفان دستور و لغت نویسان و از آنجمله مؤلف آنندراج در افعال مرکب باشتباه افتاده اند زیرا افعال مرکب افعالی هستند که فعل نتواند فاعل یا مفعول برای کلمه ماقبل خود واقع شود مانند «باد کردن » یا «باد آمدن »، کنایه از بیهوده شمردن. ترکیبات فوق و ترکیباتی که باد فاعل باشد از ترکیبات مصدری بیرون اند، مثلاً در این شعر سعدی که مؤلف آنندراج بجای مصدر مرکب آورده است باد فاعل است نه مصدر مرکب :
چو باد اندر شکم پیچد فروهل
که باد اندر شکم باری است بر دل.
یا این بیت خواجه شیراز از همان قبیل است :
باد بر زلف تو آمد شد جهان بر من سیاه
نیست از سودای زلفت بعد ازین تأثیر باد.
|| بیهوده ، عبث ، باطل بنظر آمدن :
جهان تاختن بازباد آمدش
خطرناکی رفته یاد آمدش.نظامی.

فرهنگ فارسی

( باد آمدن ) ( مصدر ) وزیدن باد
وزیدن باد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال اوراکل فال اوراکل فال پی ام سی فال پی ام سی فال نوستراداموس فال نوستراداموس