ابو کلثوم

لغت نامه دهخدا

ابوکلثوم. [ اَ ک ُ ] ( ع اِ مرکب ) پیل. فیل. یا پیل بزرگ. ( المرصع ).
ابوکلثوم. [ اَ ک ُ ] ( اِخ ) محدث است. او از ربعی و از او اجلح روایت کرده است. ( الکنی للبخاری ).
ابوکلثوم. [اَ ک ُ ] ( اِخ ) تابعی است. او از حسین بن علی و از اوعمران بن سلیمان روایت کرده است. ( الکنی للبخاری ).
ابوکلثوم. [ اَ ک ُ ] ( اِخ ) عبداﷲبن عبدالملک. محدث است.

فرهنگ فارسی

فیل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال چای فال چای فال احساس فال احساس فال لنورماند فال لنورماند