گیر افتادن

لغت نامه دهخدا

گیرافتادن. [ اُ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، اسیر شدن. به دام آمدن. گرفتار شدن. مقید شدن. || در جایی گیر کردن. ( یادداشت به خط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بدست آوردن : خوب چیزی گیرش افتاده . ۲ - بدام افتادن اسیر شدن . ۳ - در جایی گیر کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم