کین گیر
کین گیر.( نف مرکب ) کین گیرنده. کین کش. انتقامجو. کینه جو. کینه توز : المؤمن لیس بحقود؛ مؤمن کین گیر نبود. ( کیمیای سعادت غزالی ). رجوع به کین گرفتن شود.
کین گیرنده . کین کش . انتقامجو . کینه جو . کینه توز . المومن لیس بحقود مومن کین گیر نبود .