کوچ دادن

لغت نامه دهخدا

کوچ دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) رحلت دادن. به مهاجرت واداشتن. از جایی به جایی نقل کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). ترحیل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کوچانیدن : اگر فرمان شود به مسارعت نوروز و قتلغشاه به کوچ دادن قیام نمایی. ( تاریخ غازان ص 89 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) رحلت دادن بمهاجرت وا داشتن از جایی بجایی نقل کردن : اگر فرمان شود بمسارعت نوروز و قتلغشاه بکوچ دادن قیام نماییم .

ویکی واژه

کوچ‌دادن
جا بجا کردن و انتقال عده‌ای از جای خود بجای دیگر؛ به مهاجرت واداشتن. شروان شاه ... یکی از برادران و فرزندان را اینجا فرستد تا به ملازمت و کوچ دادن مشغول باشد. «نخجوانی»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال پی ام سی فال پی ام سی فال میلادی فال میلادی فال اعداد فال اعداد