کلاشی

لغت نامه دهخدا

کلاشی.[ ک َل ْ لا ] ( حامص ) قلاشی. ( ناظم الاطباء ). پول درآوردن از کسان با سماجت. و با کردن صرف می شود. عمل کلاشی.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کلاش شود.
کلاشی. [ ] ( اِخ ) اسم طایفه ای از ایلات کرد ایران است که در قلعه جوانرود، ترخان آباد، باباخانی ، زهاب ، ماکوان و شهرزور کرمانشاهان سکنی دارند. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 59 ).

فرهنگ فارسی

قلاشی . پول در آوردن از کسان با سماجت عمل کلاشی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ