لغت نامه دهخدا
در پراکند بخت نیک چو ابر
در پراشید نجم سعد چو خور.مسعودسعد.سنبل پرتاب را گرد سمن بر پراش
چشم خرد باز کن قدرت اﷲ بین.سنائی ( از جهانگیری ).|| بدحال شدن. || بیخود گشتن. || فرونشاندن. ( برهان ). و در فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی آمده است : پراشیدن ، چون از همه فروشاندن بود ( ؟ ).