پای دربند

لغت نامه دهخدا

پای دربند. [ دَ ب َ ] ( ص مرکب ) مُقیّد. مغلول :
عالمت یوز پای دربند است
واعظت مرغ دانه در منقار
این یکی چون کند تمام سخن
وآن دگر کی کند بکام شکار.اوحدی.

فرهنگ فارسی

مقید مغلول، ( صفت ) مقید مغول .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم