لغت نامه دهخدا
وسب. [ وَ س َ ] ( ع اِ ) چرک و ریم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). وسخ. ( المنجد ). || ( مص ) چرک و ریمناک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چرک گردیدن و ریمناک شدن. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
وسب. [ وِ ] ( ع اِ ) گیاه انبوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نبات. ( اقرب الموارد ).