هفو

لغت نامه دهخدا

هفو. [ هََ ف ْوْ] ( ع مص ) شتافتن. || بر باد پریدن پشم و مانند آن. ( منتهی الارب ). صوف و جز آن به هوا درشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || رفتن دل در پی چیزی و خشنود شدن از آن. ( منتهی الارب ). || گرسنه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( ص ) مرد سبک. || ( اِمص ) گرسنگی. ( منتهی الارب ).
هفو. [ هَُ ف ُوو ] ( ع مص ) بر باد پریدن پشم و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( از تاج المصادر ). || بردن و جنبانیدن باد پشم و پنبه را. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

بر باد پریدن پشم و مانندن آن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال رابطه فال رابطه فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت