لغت نامه دهخدا
هجم. [ هََ / هََ ج َ ] ( ع اِ ) خوی و عرق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کاسه بزرگ.ج ، اهجام. ( منتهی الارب ). قدح ضخم. ( اقرب الموارد ).
هجم. [ هََ / هََ ج َ ] ( اِخ )آبی است مر بنی فزاره را. ( منتهی الارب ). و ابن اعرابی در نوادر گوید آبی است و موضعی است مر بنی فرازه را.و در شعر عامربن طفیل مذکور است. ( معجم البلدان ).