لغت نامه دهخدا نموک. [ ن َ ] ( اِ ) نشانه تیر. هدف. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ظاهراً مصحف تموک است. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به تموک شود. || ( ص ) نمور. ( فرهنگ فارسی معین ). نم دار. پرنم. بر اثر رطوبت بوی ِ نا گرفته.