ناهمال

لغت نامه دهخدا

ناهمال. [ هََ ] ( ص مرکب ) ناهمتا. بی مانند. بی نظیر. بی برابر. بی همسر. ( از ناظم الاطباء ). بی رقیب. که همال و همتائی ندارد. بی همال :
ز پیوند مهراب و از مهرزال
وز آن هر دو آزاده ناهمال.فردوسی.به رهام گفت این یل ناهمال
دلیر و سبکسر مرا بود خال.فردوسی.|| مخالف. مقابل. ( از ناظم الاطباء ). || غیرمساوی. نامساوی. بی شباهت. ( فرهنگ ولف ) :
سوم آرزو آنکه خال تواَند
پرستنده و ناهمال تواَند.فردوسی.

فرهنگ عمید

بی همال، بی همتا، بی نظیر، بی مانند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال عشق فال عشق فال آرزو فال آرزو فال فنجان فال فنجان