ناشادکام

لغت نامه دهخدا

ناشادکام. ( ص مرکب ) محزون. غمین. غمگین. غمناک. اندوهگین. غم زده. افسرده. ناشاد.مغموم. رنجیده. ناخشنود. مقابل شادکام :
بدو گفت ازین هردو بدتر کدام
کزوئیم پر درد و ناشادکام.فردوسی.|| نامراد. ناکام. که شاد و کامروا نیست. مقابل شادکام. رجوع به شادکام شود.

فرهنگ عمید

= ناشاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال سنجش فال سنجش فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی