لغت نامه دهخدا مؤدبی. [ م ُ ءَدْ دِ ]( حامص ) صفت مؤدب. معلمی. استادی. مربی گری. فرهنگ آموزی. ادب آموزی. تعلیم. آموزش. ( از یادداشت مؤلف ).- مؤدبی کردن ؛ معلمی کردن. مدرسی کردن. تعلیم. تدریس. تأدیب. فرهنگ آموزی : پدرش امیرمحمودرا مؤدبی کرده بود به گاه کودکی قرآن را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499 ).