مهرمند

لغت نامه دهخدا

مهرمند. [ م ِ م َ ] ( ص مرکب ) دارای مهر. بامحبت. دوست :
آنچنان رو که غلامان رفته اند
تا سگش گردد حلیم و مهرمند.مولوی.

فرهنگ اسم ها

اسم: مهرمند (پسر) (فارسی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: m.-mand) (فارسی: مِهرمند) (انگلیسی: mehr-mand)
معنی: دارای مهر، بامحبت، دوست، ( مهر، مند ( پسوند دارندگی ) )، دارای مِهر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال کارت فال کارت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال پی ام سی فال پی ام سی