منخنقه

لغت نامه دهخدا

( منخنقة ) منخنقة. [ م ُ خ َ ن ِ ق َ ] ( ع ص ) خفه شده. منخنق. ( ناظم الاطباء ). گوسفندی که به گلوافشار کشته شود. ( مهذب الاسماء ) : حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر اﷲ به و المنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و... ( قرآن 3/5 ).

فرهنگ فارسی

خفه شده . منخنق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم