ملتقا

لغت نامه دهخدا

ملتقا. [ م ُ ت َ ] ( ع اِ ) جای دیدار کردن. ( آنندراج ). مأخوذ از تازی ، جای به هم رسیدن و محل ملاقات. ( ناظم الاطباء ). مُلتَقی ̍ :
نه فانی نه باقی گیاه است ازآنک
بقا و فنا را در او ملتقاست.ناصرخسرو. || ( اِمص ) در شاهد زیر مصدر میمی است به معنی دیدار و ملاقات و به هم رسیدن :
این همه تابش ز روی و رای ازو نشگفت ازآنک
بدر گردد مه چو با خورشید سازد ملتقا.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 21 ).و رجوع به ملتقی شود.

فرهنگ عمید

محل جای به هم رسیدن، جای دیدار کردن، تلاقی.

فرهنگ فارسی

جای دیدار کردن . ماخوذ از تازی جای به هم رسیدن و محل ملاقات .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم