مقنطره

لغت نامه دهخدا

( مقنطرة ) مقنطرة. [ م ُ ق َ طَ رَ] ( ع ص ) برهم نهاده. ( مهذب الاسماء ). خواسته بسیار.( دهار ). مُضَعَّفَه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- قناطیر مقنطرة ؛ مبالغه است یعنی کامله ، نظیر بدرة مبدرة و الف مؤلفة. ( اقرب الموارد ). مالهای بسیار برهم نهاده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مقنطر شود.
|| ( اِ ) در اصطلاح اهل هیئت دایره موازی دایره افق. و اگر این دایره بر بالای افق باشد مقنطره ارتفاع نامند، زیرا وقتی که کوکب بر آن دایره باشد بالاتر از افق است ، و اگر زیر افق باشد مقنطرةانحطاط نامیده می شود، زیرا اگر کوکب بر آن دایره باشد پایین تر از افق است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). ورجوع به همین مأخذ و مقنطرات شود. || صدرطل. ( ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم