محبل

لغت نامه دهخدا

محبل. [ م َ ب َ / ب ِ ] ( ع اِ ) زهدان. مهبل. جای بچه در شکم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). بچه دان. || دهن زهدان. راه نره از آن. ( منتهی الارب ). جائی که نره در آن قرار میگیرد. ( ناظم الاطباء ). || موضع آبستنی از رحم. تخم دان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
محبل. [ م َ ب َ ] ( ع اِ ) هنگام باردار شدن. یقال کان ذلک فی محبل فلان ؛ ای وقت حبل امه. ( منتهی الارب ). هنگام دربار بودن بچه. زمان حمل و باردار شدن. ( ناظم الاطباء ). || کتاب نخستین. ( منتهی الارب ). الکتاب الاول. ( تاج العروس ).
محبل. [ م ُ ح َب ْ ب َ ] ( ع ص ) موهای ژولیده. محبک نیز روایت شده است. ( از منتهی الارب ). موی ژولیده. ( ناظم الاطباء ). مرغول موی. || ( اِ ) رسن. ( منتهی الارب ). ریسمان. ( ناظم الاطباء ).
محبل. [ م ُ ح َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) حاصل شده از بارداری و آبستنی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مَ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) هنگام باردار شدن ، زمان آبستنی .

فرهنگ فارسی

بچه دان زن، زهدان
(اسم ) هنگام باردار شدن زمان آبستنی .
حاصل شده از بارداری و آبستنی

ویکی واژه

هنگام باردار شدن، زمان آبستنی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال رابطه فال رابطه فال درخت فال درخت فال کارت فال کارت