متبن

لغت نامه دهخدا

متبن. [ م َ ب َ ] ( ع اِ ) کاه خانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کاهدان و انبار کاه. ( ناظم الاطباء ).
متبن. [ م ُ ت َب ْ ب َ ] ( ع ص ) جامه زعفرانی که به رنگ کاه ماند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رنگ کرده شده به رنگ کاه. ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ).
متبن. [ م ُ ت َب ْ ب ِ ] ( ع ص )ریزه کاری و باریک بینی کننده. ( آنندراج ). زیرک و هوشمند و عاقل و آن که ریزه کاری می کند. ( ناظم الاطباء ).
متبن. [ م ُت ْ ت َ ب ِ ] ( ع ص ) تبان پوشنده. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کسی که تبان می پوشد یعنی شلوار کوتاهی که عورت را می پوشاند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

تبان پوسنده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال جذب فال جذب فال انگلیسی فال انگلیسی