قونسول

لغت نامه دهخدا

قونسول. [ قُن ْ ] ( معرب ، اِ ) رجوع به کنسول شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کنسول : قونسولها و مامورین در خاک دولت عثمانی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نخود فال نخود فال عشقی فال عشقی