فراز گشتن

لغت نامه دهخدا

فراز گشتن. [ ف َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) فراز گردیدن. فراز شدن. فراز آمدن. بسته شدن :
چون کشته ببینیم ، دو لب گشته فراز
از جان تهی این قالب فرسوده به آز،
بر بالینم نشین و میگوی به ناز
کای من تو بکشته و پشیمان شده باز!رودکی.رجوع به فراز گردیدن و فراز شدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بسته شدن ۲ - باز شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم