بربار

لغت نامه دهخدا

بربار. [ ب َ ] ( اِ ) بالاخانه و حجره ای که بر بالای حجره دیگر سازند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). فروار. رجوع به فروار شود. || گل ناچیده. گل بر بار یعنی گل ناچیده. ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) :
ای ازدر دیدار بدید آی و بدید آر
آن روی کز آن نور ستاند گل بربار.فرخی. || ( ص ) بامیوه. مثمر. بارور. حامل. حامله :
آن گل که مر او را بتوان خورد بخوبی
وز خوردن آن روی شود چون گل بربار.منوچهری.کبابه به هر جای بسیار بود
که هریک به از نار بربار بود.اسدی ( گرشاسب نامه ).
بربار. [ ب َ ] ( ع اِ ) شیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ). || شور و غوغاکننده و آواز کننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شور و غوغاکننده و آواز نماینده بخشم. ( ناظم الاطباء ).
- دلو بربار ؛ دلوی با آواز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دول آواز کننده. ( ناظم الاطباء ).
بربار. [ ب َ ] ( اِخ ) بربار و برباره ، نام صنفی از مردمان. || بربر را گفته اند و آن ولایتی است معروف از افریقیه و خوبان آنجا بملاحت مثل و پلنگان آنجا بشجاعت مشهور. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به بربر شود.

فرهنگ عمید

= فروار

فرهنگ فارسی

( صفت ) ناچیده : گل بربار .

دانشنامه عمومی

بـِربار نام روستایی از توابع بخش کوخرد هرنگ شهرستان بستک استان هرمزگان ایران است.
جمعیت این روستا بر اساس آمار مردمی سال هزار و چهارصد ۳۱۲ نفر می باشد ( ۶۳ خانوار و دارای ۲ مسجد و یک باب مدرسه و ۱۲ باب آب انبار برکه است. بربار همچنین چشمه پر آبی دارد که در حدود ۵۰۰ اصله نخل را در منطقه ی آبیاری می کند.
برخی نام این روستا را برگرفته از واژه ای قِبطی ( مصری باستان ) به معنای سازه استوار یا نیایشگاه دانسته اند که با توجه به دور بودن زمانی و مکانی مصریان باستان نسبت به این روستای ایرانی این توجیه نام درست نمی نماید. برای ریشهٔ یابی علمی نام این روستا بررسی زبانشناختی گویش های هرمزگان و لارستان می تواند راهگشا باشد. این روستا در غرب روستای بار قرار دارد. . .
محدوده روستای بربار از شمال رشته کوه ناخ، از جنوب روستای دیخور و پر سرخ ( کوه سرخ ) ، از مغرب روستای بدمستان، و از سمت مشرق به منطقه پراحمد که جزئی از روستای بربار می باشد و تخت گرو منتهی می شود. .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم