جذابه

لغت نامه دهخدا

( جذابة ) جذابة. [ج َذْ ذا ب َ ] ( ع اِ ) موی سطبر دم اسب که بدان چکاوک را صید کنند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آلتی است که از موی درست کنند برای شکار. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). هلبة تصاد بها القنابر و هی شعر یربط و یجعل آلة الاصطیاد. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || ( ص ) تأنیث جذاب. ( یادداشت مؤلف ).
- قوه جذابه ؛ نیرویی که اجسام بطرف آن جذب میشوند. ( یادداشت مؤلف ).
جذابه. [ ج ِ ب َ ] ( ع اِ ) یکی از جِذاب. ( منتهی الارب ). واحد جذاب یعنی یک دانه خرمابن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) مونث جذاب یاادوی. جذابه . دواهایی که بصورت حب یا کپسول ساخته میشود و آنها را بلع میکنند.
موی سطبر دم اسب که بدان چکاوک را صید کنند یا تانیث جذاب یا قونه جذابه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم