بی شر

لغت نامه دهخدا

بی شر. [ ش َرر / ش َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + شر ) بدون شر. دور از شر :
سِیُمْشان بد او مه که هرگز نجوید
مگر خیر بی شرّ یا نفعبی ضر.ناصرخسرو.- بی شر و شور ؛ ( از اتباع )، آرام. رجوع به شر شود.

فرهنگ فارسی

بدون شر . دور از شر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم