بثنه

لغت نامه دهخدا

( بثنة ) بثنة. [ ب َ ن َ / ب ِ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) مرغزار. ( از آنندراج ). ج ، بُثُن. ( از منتهی الارب ). ج ، بِثن. ( اقرب الموارد ). || زمین نرم. ( منتهی الارب ). || زمین نرم و هموار و برابر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ریگ نرم. ( از معجم البلدان ). تصغیر آن بثینه است. ( مهذب الاسماء ). زمین نرم و به این معنی به کسر هم آمده. ( آنندراج ). || مسکه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کره. ( از معجم البلدان ) ( آنندراج ). || زن حسینه تنک پوست آکنده گوشت.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). زن زیبا. ( از معجم البلدان ). || نعمت در نعمت. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ).
بثنة. [ ب َ ن َ ] ( اِخ ) نام ناحیه ای از دمشق. برخی نیز گفته اندکه نام قریه ای بین دمشق و اذرعات است و ایوب پیغمبراز آن جای بود. ( از معجم البلدان ). نام دهی در دمشق. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به بثنیة شود.

فرهنگ فارسی

نام ناحیه ای از دمشق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال قهوه فال قهوه