خداداد

لغت نامه دهخدا

خداداد. [ خ ُ ] ( ن مف مرکب ) چیزی که خدا بخشنده است و کس را در آن دخلی نباشد. ( آنندراج ). فطری. جبلی. موهوبی :
گفت کافر خدای داد بمن
این خداداد شاد باد بمن.نظامی.خوب رویان جهانی همه زیور بستند
دلبرماست که با حسن خداداد آمد.حافظ ( از آنندراج ).چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش
ز طوق قمریان خلخال داده سرو آزادش.صائب ( از آنندراج ).- امثال :
خریت بهره خداداد است .
خداداد. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام کسی که مردمان را گروه گروه کرد. از اعلام است. ( از ناظم الاطباء ).
خداداد. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام مملکتی که سلطان تیپو پادشاه میسوری در آن سلطنت کرد. ( از ناظم الاطباء ).
خداداد. [ خ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گل وفریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 19هزارگزی جنوب خاوری خوسف. این ناحیه در دامنه کوه واقع و دارای معدن و هفت تن سکنه فارسی زبان است. آب آن از قنات و محصولاتش غلات است. اهالی آنجا به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که از طرف خدا هبه شده خدا داده : حسن خدا داد .
دهی است از دهستان گل و فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند .

فرهنگ اسم ها

اسم: خداداد (پسر) (فارسی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: khoda-dad) (فارسی: خداداد) (انگلیسی: khoda-dad)
معنی: عطا شده از سوی خداوند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال سنجش فال سنجش