تلخ وش

لغت نامه دهخدا

تلخ وش. [ ت َ وَ ] ( ص مرکب ) تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است :
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبلة العذارا.حافظ.رجوع به تلخ و ترکیبات آن شود.

فرهنگ عمید

۱. تلخ مانند، تلخ مزه.
۲. [مجاز] می، باده: آن تلخ وش که زاهد اُم الخبائثش خواند / ... (حافظ: ۲۶ حاشیه ).

فرهنگ فارسی

تلخ گونه . تلخ مانند
تلخ مانند، می، باده، تلخ مزه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب فال درخت فال درخت