لائیدن

لغت نامه دهخدا

لائیدن. [ دَ] ( مص ) گفتن باشد لکن گفتنی نه بوجه چنانچه در هرزه لائیدن ، بیهده گفتن و هرزه لای ، هرزه گوی و هرزه لائی ، بیهده گوئی. برغست خائی ، ژاژخائی. یاوه سرای :
رعد را ابر گفته اینش کفش
وقت این لاف نیست هرزه ملای.انوری.آن خبیث از شیخ می لائید ژاژ
کژ نگر باشد همیشه عقل کاژ.مولوی.رجوع به ژاژ لائیدن شود. || نالیدن. ( برهان ). ناله کردن. فریاد کردن سگ. پارس کردن. وغ وغ کردن. هاف هاف کردن :
نیارد روی شیر شرزه دیدن هیچ سگ هرگز
به بانگ شیر نرلیکن ز راه دور سگ لاید.لامعی.پنجه در صید برده ضیغم را
چه تفاوت کند که سگ لاید.سعدی.- امثال :
سگ لاید و کاروان گذرد.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- نالیدن ۲- هرزه گویی کردن : ملامتم مکنید ار دراز می لایم بود که کشف شود حال بنده پیش شما . ( مولوی لغ. ) ۳- عوعو کردن ( سگ ) : سگ لاید و کاروان گذرد . ( مثل ) .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم