حسن خان

لغت نامه دهخدا

حسن خان. [ ح َ س َ ] ( اِخ ) رجوع به صدیق حسن خان شود.
حسن خان.[ ح َ س َ ] ( اِخ ) پسر صادق خان زند. وی پسر برادر کریمخان است. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 285 شود.
حسن خان. [ ح َ س َ ] ( اِخ ) حاکم کاشان بود. و ملاجعفر نراقی کتاب الحجة البالغة در 1274 هَ. ق. بنام او ساخت. ( ذریعه 6 ص 258 ).
حسن خان. [ ح َ س َ ] ( اِخ ) ( مدرسه ٔ... ) مدرسه ای بود در کنار صحن حسین بن علی که مقداری از آن در خیابان فلکه افتاد و خراب گشت ، و آن مدرسه به نام بانی آن سردار محمدحسن خان معروف بود.
حسن خان. [ ح َ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج در 35هزارگزی شمال باختر قروه کنار راه عمومی مالرو و خط تلفن و تلگراف قروه به بیجار. تپه ماهور و سردسیر است. 165 تن سکنه سنی ، کردی دارد. آب آن از رودخانه بایتمر و محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

ده از دهستان اسفند آباد بخش قروه شهرستان سنندج
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تماس فال تماس فال ابجد فال ابجد فال پی ام سی فال پی ام سی