بضر

لغت نامه دهخدا

بضر. [ ب َ ] ( ع اِ ) تلاق. لغتی است در بَظَر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). چوچوله. ( یادداشت مؤلف ). دِلاّ غ. ( یادداشت مؤلف ).
بضر. [ ب ِ ] ( ع مص ) ذهب دمه بِضراً مِضراً یعنی برایگان رفتن خون. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). و رجوع به بضرة شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)ضرر (۷۴ بار)
«ضُرّ» عبارت است از کمبودهایی که به انسان دست می دهد اعم از این که جنبه بدنی داشته باشد مثل نقصان عضو و انواع بیماری ها و یا جنبه روحی مثل جهل، سفاهت و جنون و یا جنبه های دیگر مانند از بین رفتن مال و مقام و فرزندان و «ایوب» گرفتار بسیاری از این ناراحتی ها شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای استخاره کن استخاره کن فال مکعب فال مکعب فال انبیا فال انبیا