لغت نامه دهخدا
بگسترد برجای زربفت برد
بمرمر برافشاند دینار خرد.اسدی ( از آنندراج ).خزان بد شده ز ابر و از یاد رفت
سر کوهسار و زمین زربفت.اسدی ( از آنندراج ).یک جوق برمثال خردمندان
با مرکب و عمامه زربفته.ناصرخسرو ( از آنندراج ) ( فرهنگ نظام ذیل بفته ).|| نوعی پارچه از کتان سفید بافت هندوستان.