سر بهوا

لغت نامه دهخدا

سربهوا. [ س َ ب ِ هََ ] ( ص مرکب ) آنکه دستورها یا درس ها به ذهن نسپارد. لاابالی. بی بندوبار. آنکه حواس خود جمع نکند. که هوش خود را در کارها جمعنمی کند و چنانکه باید متوجه امور نمیشود. ( یادداشت مؤلف ). || آواره. ( آنندراج ) :
آسایش دل غافلم از یاد خدا کرد
همواری این راه مرا سربهوا کرد.صائب ( از بهار عجم ).

فرهنگ فارسی

آنکه دستورها یا درس ها بذهن نسپارد بی بند و بار .
( صفت ) بازی گوش لاقید .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال تک نیت فال تک نیت فال راز فال راز فال آرزو فال آرزو