تنگ و تار

لغت نامه دهخدا

تنگ و تار. [ ت َگ ُ ] ( ص مرکب ، از اتباع ) تنگ و تاریک. بی وسعت و بی روشنایی. خلاف فراخ و روشن. محقر و تاریک :
غار جهان گرچه تنگ و تار شده ست
عقل پسند است یار غار مرا.ناصرخسرو.می نبیند آن سفیهانی که ترکی کرده اند
همچو چشم تنگ ترکان ، گور ایشان تنگ و تار.سنایی ( از امثال و حکم دهخدا ).رجوع به ماده بعد و تنگ و همچنین تار و دیگر ترکیبهای این دو شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال رابطه فال رابطه فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت