تفخیذ

لغت نامه دهخدا

تفخیذ. [ ت َ ] ( ع مص ) گروه گروه را خواندن. ( تاج المصادر بیهقی ). خواندن خویشاوند را الاقرب فالاقرب. منه الحدیث : بات َ یفخذ عشیرته ؛ ای یدعوهم فخذاً فخذاً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ازآنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || درگرفتن. || پراگندن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نسبت کردن هر فخذ را بسوی قبیله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || در ران کردن چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

گروه گروه را خواندن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] استمتاع جنسی از ران دیگری، به مانند مالیدن آلت تناسلی به آن را تفخیذ گویند واز آن در باب حدود سخن رفته است.
تفخیذ مرد با مردی دیگر حرام و موجب ثبوت حد بر هر دو می‏ باشد. حدّ آن به قول مشهور صد تازیانه است. برخی قدما حدّ آن را در صورت محصن بودن، رجم و در غیر این صورت تازیانه دانسته‏ اند. تکرار تفخیذ در بار سوم یا چهارم ـ بنابر اختلاف در مسئله ـ در صورتی که پس از انجام دادن هر بار تفخیذ، حد جاری شده باشد، موجب ثبوت حد قتل است.
تفخیذ مرد با مرد، همانند زنا و لواط با چهار بار اقرار و یا شهادت چهار مرد ثابت می‏شود.
تفخیذ مرد با زن اجنبی
تفخیذ مرد با زن اجنبی زنا محسوب نمی‏شود؛ لیکن حرام و موجب تعزیر است.
تفخیذ با همسر
تفخیذ با همسر و کنیز حتّی با انزال نیز جایز است.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم