تخم فشاندن

لغت نامه دهخدا

تخم فشاندن. [ ت ُ ف َ / ف ِ دَ ] ( مص مرکب ) تخم افشاندن :
تو ازفشاندن تخم امید، دست مدار
که در کرم نکند اشک نوبهار امساک.صائب.رجوع به تخم افشاندن شود.

فرهنگ فارسی

تخم افشاندن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم